خاطرات روز دوشنبه 1398/10/23
ساعت 8 با بچه ها رفتیم سرکار،موفع نظافت تقسیم کار شد{واسم تعجب آور شخصی بعد از چند ماه یه گوشی فروشگاه را نظافت کرد}ساعت 9 طبق معمول فرستادن دنبال صبحانه به معرفت بعضی ها بابت صبحانه ازم تشکر کردن بجز دو نفر.بعد از اذان برا دومین بارم برا فروشگاه سفارش آجیل گرفتم کارم تمام شد.به راحتی زیر آب منو زدن،من چکار شما دارم؟که سایه م با تیر میزنی اینا بی جواب نمیزارم.شبی با بچه ها گفتیم و خندیدیم که مثل روزگار بهم انرژی مثبت بدن.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۸ ساعت 20:33 توسط مهدی فاروقیان
|