خاطرات روز شنبه 1398/11/05
امروزه نمی دانم چی شد مسئول خرید فروشگاه رفیقم برا صبحانه فرستاد بهتر بود نمیرفت{یادش رفته برا من بگیره} دم دمای ظهر قسمت شور خونه فرستادم نزدیک 80 کیلو بادام الک کردم.کارم که تمام شد بلا فاصله رفتم آرایشگاه و حمام{مغز سرم باز شد،بدنم سبک شد}بعد به نظافت خانه مشغول شدم.
+ نوشته شده در یکشنبه ششم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 0:44 توسط مهدی فاروقیان
|